خنیاگر دلها
تقدیم به عود نواز یکتا و خواننده نامدار؛ عبدالوهاب شهیدی که خبر رسیده در بیمارستان است

عباس ابوالفتحی-موسیقی کوک|- خنیاگر دل ها، عبدالوهاب شهیدی از عود نوازان برجسته ایرانی است که این روزها با لبخندی بر لبانش ماسیده و سنگین می شنود حرف ها را از زور پیری.
این مرد محجوب و سربه زیر با آن تُن صدای صمیمی و آرام، یادگار خانهای است که سرپرستش با آنکه روحانی بود ولی به قول عبدالوهاب؛ «سرش به کار خودش بود. مردم داری میکرد و خردمندانه میزیست». «میرزا حسن شهیدی»، پدرش مرد سرشناسی بود، ملقب به «صدرالاسلام». معدن طلای موته در میمه را او کشف می کند و آنطور که میگویند دستی در همه علوم داشته است. به علوم داروسازی و شیمی آشنا بوده و ترنجهای زیبایی به تحریر در میآورده است.
همه بزرگان هنر از کودکی نام شان به قرعه سرنوشت درآمده. عبدالوهاب شهیدی هم جدا از این قانون نبود. بچهسال بود که با قرقره و نخ چرخ خیاطی دست به کار ساختن جعبه موسیقی شده بود. سازِ دستساز و سادهای که حتی خودش هم نمیدانست شبیه چیست. سال ۱۳۰۱ در میمه اصفهان زاده شده. عود مینوازد و استاد آواز است. آهنگسازی هم می کند در سبک سنتی. با صفحه های گرامافون بزرگ شد با صدای بزرگانی چون تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، بدیع زاده و قمرالملوک وزیری. دستگاهی که راحت پذیرفته نمی شد در بین عوام.
خاطره ای دارد از آن روزگار عبدالوهاب: «یادم هست شوهرِ دخترخالهام یک گرامافون «مَسترز وُیس» خریده بود. شب اول و دوم که در خانه اش آن را کوک کرده بود، اهل محل در حیاط شان کاغذ انداخته بودند که خانهات را آتش می زنیم! شوهر دخترخاله ام خیلی ترسیده بود، آمد منزل ما، پدرم گفت: سید چرا ترسیدی؟ گفت: اهل محل، نامه نوشتند که اگر این جعبه را از خانهات بیرون نبری، خانهات را آتش می زنیم. پدرم گفت: من در روزنامه خوانده ام «گرامافون» آمده و خیلی دوست دارم آن را از نزدیک ببینم. برو گرامافون را بیاور خانه ما تا من سروصداها را بخوابانم. اولین صفحه ای که گذاشت پدرم گریهاش گرفت و گفت: این صدا از بهشت می آید، چرا مردم این طوری هستند، مگر در جعبه به این کوچکی، آدم جا می شود؟ این صنعت است، باید به کسانی که چنین دستگاهی اختراع کرده اند، احترام گذاشت. بعد از مدتی مردم شروع به خریدن گرامافون کردند و رواج پیدا کرد».
در دهه دوم زندگی آواز و عود را اسماعیل مهرتاش نشانش داد. البته همچون افلاطون که همه دانشش را به سقراط هدیه کرد، عبدالوهاب هم از روی پاک طینتی و صفای وجود هر چه فرا میگرفت را به مهرتاش منتسب میدانست. همانطور که با نواختن سنتور در شبی که نوازندهاش قهر کرده بود، استادش را غافلگیر کرد. در نمایش «موسی و شعبان»، عبدالوهاب را نشان میکند و چنین میشود که به جامعه باربد راه مییابد. بعدها هم در برنامه گلها روش کار استادش را در پیش می گیرد. حالا جا شده بود در جایی که دلخواهش بود. عود را هم خودش یاد گرفت.
در عود نوازیاش اعتراف کردند «شهیدی» عود را ایرانی کرد و هنوز از روش او استفاده می کنند. موسیقی در گذشته شوخی نبود. اصول حرفه ای داشت. همین عامل سبب شده بود، بزرگانی چون شهیدی پرورش یابند.
«پیرنیای» بزرگ با گروهی حرفه ای بر آثار نظارت می کردند و بعد از تایید آنها کار روانه بازار میشد. عبدالوهاب سبک لطیف آواز خوانی اش را برگرفته از موسیقی های اصیل قومی میداند. نوعی آرامش خاطر در دل آدم می اندازد با ریسه های نرم آوازش. به گفته خودش اشعار برگزیده برای آوازخوانی باید ساده باشد و عمیق.
باربد که تعطیل می شود عبدالوهاب شهیدی مدتی به پیشنهاد دوستانش به رادیو می رود. بعد از انقلاب هم مدتی از ایران رفت و عشق خاک میهن دوباره برش گرداند. با این همه راضی نیست از اوضاع هنرمندان در ایران؛ «وقتی انقلاب شد همه دستگاهها تصفیه شد؛ به نظرم نباید به موسیقی دست می زدند. موسیقی را باید به حال خودش رها می کردند. اما یک سرپرست- که آن زمان چنین کسانی زیاد بودند- در راس موسیقی قرار می دادند که این گروه را راهبری کند».
محمدجلیل عندلیبی میگوید:«من از استاد شهیدی خواستم که به ایران بازگردد و بنا بود با هم کنسرت برگزار کنیم اما همانها که امروز از او یاد میکنند، نگذاشتند.»
با بزرگان زیادی دست همکاری داده است که میتوان از میانشان نام برد جلیل شهناز، فرامرز پایور، علیاصغر بهاری، حسین تهرانی، رحمتالله بدیعی، حسن ناهید و محمد اسماعیلی را.
محمدرضا شجریان شهیدی را «اعتبار موسیقی ایران» دانسته و هوشنگ ابتهاج درباره او گفته «من چیزی ندارم که در شان آقای شهیدی باشد. شهیدی همیشه برای من یک تصویر از آرزویی بود که درباره هنرمند داشتم. همیشه میتوانستم بهعنوان یک هنرمند به او تکیه کنم؛ به اخلاق هنری و به اخلاق انسانیاش. او میتوانست بیش از این، سرمشق هنرمندان باشد. روزگار مساعدت نکرد. سالهایی که هنوز امکان کار هنری درخشان بود، آقای شهیدی برکنار ماند. حیف!»
حالا خبر رسیده خنیاگر دلها شهیدی بزرگ به دلیل ضعف جسمانی و کمخونی در بیمارستان بستری شده است. تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد!