خوبه که نیستی واروژان جان!
به یاد تنظیمکنندهای که اگر زنده بود، امروز ۸۴ ساله میشد

مهدی فیضیصفت_ موسیقی کوک| به موسیقی، ضلع دیگری اضافه کرد، دیگر مثلث نبود دنیای بیکرانِ آهنگین، حالا ضلعی چهارم داشت و مربعی شکل بود. پیشتر خواننده میدرخشید روی صحنه و تمام سکههای شهرت و ثروت را به جیب میزد، بعدتر ترانهسرا و شاعر هم از دامنه کوه بالاتر آمدند، دیگر کسی تصور نمیکرد هر چه خواننده از درون حنجره خوش تار و پودش بیرون میریزد، جوشش اندیشههای اوست!
آهنگساز هم کم کم نامش ارج و قرب پیدا کرد به اندازه خواننده و ترانهسرا، وقتی مردم حس کردند تفاوت هنرِ انگشتانِ ملودیپردازان را، پی بردند به تاثیرش اما یک نفر، بُعد چهارمی داد به موسیقی حداقل در ژانر پاپ؛ واروژان.
نام کاملش «واروژ هاخباندیان» بود اما میشناختندش به لقب واروژان، وقتی اثری روی صفحه گرامافون منتشر میشد، علاقهمندان به موسیقی لابلای خِس خِسها، میشنیدند اتفاقی دلنشین را که نه به آوازِ خواننده برمیگشت، نه به ملودیِ آهنگساز و نه به رقصِ واژههای شاعر. سازها چنان زیبا در هم میآمیختند که جذبشان میکرد، شبیه نبود به هیچ چیز دیگری. واروژان برجسته کرد نقش مهمی که مانده بود زیر سایه سه ضلع مثلثِ موسیقی؛ آرانژمان.
میگویند بهترین تنظیمکننده تاریخ موسیقی پاپ ایران است، پُر بیراه هم نیست. رامین زمانی، آهنگساز و تنظیمکننده شناختهشدهای که کارهایش خریدار دارد آن سوی آبها، میگوید هنوز هم بهره میبرند از «صدا»هایی که واروژان بیش از چهل سال پیش ساخت، در روزگاری که تکنولوژی به کمک تنظیمکنندگان آمده و «سینتی سایزر» یا درستترش «سینث سایزر» هر صدایی بخواهی برایت خروجی میدهد، خلق آنچه نابغه محجوب با انگشتان جادوییاش، ردیف میکرد، آسان نبوده و نیست.
درک عمیقی داشت از موسیقی اصیل ایرانی، همنسلانش غرق بودند در هوای «بیتلز»، «پینک فلوید» و «ری چارلز» اما او با تلفیق سنتور و گیتار، صدایی بیرون میداد شبیهترین به پاپ و وفادارترین به موسیقی سنتی. خوانندگان پُرآوازه آن روزها صف میکشیدند برای همکاری با واروژان، اگر از ملودیهایش، نصیبی نمیبردند، حداقل پنجههایش را قرض میگرفتند برای تنظیم.
موسیقی فیلم هم زیاد کار کرد، اولینش «حسن کچل» بود، همراه با اسفندیار منفردزاده و بابک افشار، جاودانهای خلق کردند، «دشنه»، «ممل آمریکایی»، «ذبیح»، «همسفر»، «شام آخر»، «علفهای هرز» و «در امتداد شب» تنها بخشی از ماندگارهای اویند.
«کندو» اما شاید متفاوتترین و تلخترینشان باشد؛ نقشی متفاوت از بهروز وثوقی، شعری ثقیل از ایرج جنتی عطایی و اجرایی بینقص از ابراهیم حامدی. ویگن داوودی، صدابردار و یار روزهای دور آهنگساز فقید از حسرتی میگوید که بر دل واروژان ماند.
آهنگی ساخت برای «کندو»، بیحد و حصر دوستش داشت، تنظیمی کرد که جز خودش، ویگن داوودی و عوامل فیلم به گوش هیچکس دیگر نرسید، زنبوری دیوانه در کندو را با صدای پرکاشن به تصویر کشید. فریدون گله، نوار اصلی را از واروژان گرفت و به فرانسه برد و هیچوقت پس نیاورد، واروژان دوباره تنظیمش کرد اما به جانش نچسبید، میگفت مثل تنظیم اولش نشد.
تنظیمهایش هنوز هم مانندی ندارند، از «یاور همیشه مومن» و «فریاد زیر آب» روی ملودیهای زیبای فرید زلاند و بابک بیات تا «وطن» که آهنگ «خوزه فلیسیانو»، گیتاریست مشهور اسپانیایی را هنرمندانه، «ایرانی» کرد.
روحی حساس داشت. آهنگ ترانه ماندگار «بوی گندم» با غمی که حفره ای میکَند میان قلب هر شنوندهای را الهام گرفت از یک تابلوی نقاشی! خواننده اثر میگوید: «برای تمرین به منزل واروژان رفته بودم. چشمم به قاب عکسی افتاد که بالای پیانو قرار داشت؛ عکس پسر بچهای که با چشمان گریان به اطراف خود خیره بود، نظرم را جلب کرد. به واروژان گفتم: واروژ! ببین این بچه هم از نواختن تو به گریه افتاده. پاسخ داد: اتفاقا این آهنگ از گریههای او ساخته شده است».
شهیار قنبری، ترانهسرای شهیر که همکاریشان، قطعات ماندگاری را به یادگار گذاشت، در یادش سرود: «آهای واروژان جان/ همه چشم، گوش، دهان/ ای سردار بالدار/ قدیس غزلساز… با این مردمان ناکوک/ خوبه که نیستی در فیسبوک/ چه زیباست که فن نداری/ شادا! بادبزن نداری».
قلبش از روز اول سرِ سازگاری نداشت، هرازگاهی سقلمه میزد به تنِ خستهاش، نیمههای شهریورماه سال ۱۳۵۶ رفت برای ضبط موسیقی «بر فراز آسمانها»؛ فیلمی به کارگردانی محمدعلی فردین، ناگهان قلبش یکی در میان زد، گفتند سکته کرده، بردندش بیمارستان، ساعت پنج و نیم صبح روز شنبه برای همیشه خاموش شد، در ۴۰ سالگی، در بیمارستان جم، به خاک سپردندش در گورستان ارامنه تهران. ۱۳ آذر ۱۳۵۱ تا ۲۶ شهریور ۱۳۵۶؛ عمر زیادی نبود برای یک نابغه، هنوز گرد سپیدی روی سرش ننشسته بود اما با موهای کمپشتِ سیاهش، نام خود را در آسمان موسیقی ایران با خط درشت، حک کرد. او اگر زنده بود امروز هشتادوچهار ساله میشد.