مردم مقصر اصلیاند
به بهانه موج انتقادها از رفتن همایون شجریان و علیرضا قربانی به ایران مال

علی نامجو- موسیقی کوک| چند روزی است که بعد از انتشار خبر رونمایی از آلبوم «افسانه چشمهایت» با خوانندگی همایون شجریان و علیرضا قربانی در روزهای آینده، واکنشهای مختلفی اتفاق افتاده است.
زمانی موج اظهارنظرها بالا گرفت که هر دو این خوانندهها در صفحات خودشان در اینستاگرام خبر از پایان ضبط موزیک ویدیویی از این آلبوم آن هم در بازار بزرگ ایران (ایران مال) را به مخاطبانشان دادند.
بلافاصله روزنامه جوان به نقد از شجریان و قربانی پرداخت و نوشت: «چگونه غزلهای عارفانه تاریخ معرفتی ایران زمین یا ترانههای عاشقانه شاعران معاصر را در یک «مال» میخوانید؟! لابد از سعدی میخوانید که «ما گدایان خیل سلطانیم»؟!
یا از حافظ میخوانید که «حجاب چهره جان میشود غبار تنم»؟! آن هم در جایی که خود حجاب عالم امکان است! یا از احمد شاملو، «درد مشترک» را میخوانید؟!
کدام درد؟! مشترک با که؟! جوان نوشته بود که قرار بود در خیابان و مقابل مردم بخوانید، چه شد که سر از مال درآوردید؟!»
همایون شجریان هم یکی دو روز بعد دست به قلم شد و به واکنشهایی که در بعضی رسانهها و البته از طرف عدهای در فضای مجازی به ضبط موزیک ویدیوی آلبوم افسانه چشمهایت، اتفاق افتاده بود، جواب داد.
او در متنی که در اختیار رسانههای مختلف هم قرار گرفت، نوشت: «چند سالی میشود که بعد از هر حرکت و خبری از فعالیتهای صاحب این قلم، عدهای کمر به تخریب میبندند. اینکه انگیزه و غایتشان چیست باشد برای فرصتی بهتر.
همیشه بودهاند کسانی که به نقد اصولی و هنری کارهای من پرداختهاند و با نگاهی عالمانه و قلمی پاک و آزاده نقطه نظراتشان را به نگارش درآوردهاند اما گروهی نیز بودهاند که به مثال قدارهکشان و قمهکشان، قلم از پر شال برداشتهاند و با جوهر حسادت و تعصب کور و به قصد تخریب وارد عمل شدهاند. اینها به سیاق آن قمهکشان، قلمکشانند.»
او مردادماه سال قبل از علاقهاش به برگزاری کنسرت خیابانی گفت و در پیامی برای مردم این طور نوشت: «عزیزان، در این ایام که چون سیاوش در گذر از آتش هستیم نمیدانم چه کنیم تا حالمان کمی به شود.
چنانچه مشکل مجوز نباشد سراپا در خدمتم تا بدون هیچ انتفاعی کنسرت خیابانی گسترده برای شما عزیزان اجرا کنم، شاید دلمان در کنار یکدیگر آرام گیرد.»
در نوشته اخیرش هم به پیشنهاد عدهای برای برگزاری کنسرت رایگان در سالنهای اجرا در سطح کشور این طور واکنش نشان داد:«زمانی که برای کنسرت خیابانی بیمرز و محدوده و برای صدها هزار نفر علاقهمند درخواست دادم، گفتند به دنبال شهرت است و فرمودند به جای این بلندپروازیها چند شب در سالن کنسرت رایگان اجرا کند!
ما صحبت از چه میکردیم و آنها چه پاسخی میدادند. مقصود من از اجرای خیابانی، بردن موسیقی به متن شهر بود. به خیابان. به جایی که هر رهگذری فارغ از همه چیز شنوندهام باشد.
قصد من از ایده کنسرت خیابانی تنها رایگان بودن آن نبود و اینان درنیافتند که کنسرت خیابانی یعنی کنسرت برای رهگذران. چه فقیر و چه دارا. چه همدل و همراه و چه اهل احوالاتی دیگر. این یعنی معجزه موسیقی که هیچ مرزی نمیشناسد.
همه را برابر و یکسان زیر سقف لاجوردی خود جمع میکند. با هر زبان و فرهنگ و مسلکی. این یعنی صبح تا شبی نواختن و خواندن همانند نوازندهای تنگدست که در کوچه و خیابانی دارد موسیقیاش را به گوش همه میرساند نه خواندن و نواختن در سالنی خاص در زمانی خاص و با محدوده و مرزی مشخص.
حکایت کنسرت خیابانی که این چنین با جوهر قلمکشان زهرآلود میشود، وای به حال حرکتهای دیگر که خدایناکرده منافع مالی هم در پی داشته باشد.»
در آن روزها ظاهراً جلسات مختلفی هم در شهرداری تهران و با مسئولان شورای شهر برگزار شد و همه چیز داشت خوب پیش میرفت که کمکم تب و تاب این خبر افتاد و دیگر کسی جویای سرنوشت این پیشنهاد نشد.
محمد معتمدی اما در بوستان آب و آتش کنسرت رایگانش را برای مردم برگزار کرد. مدتی بعد از آنکه این کنسرت را در شهر ساری روی صحنه برده بود. اینجا دو حالت میتوانست اتفاق بیفتد.
یا همایون شجریان مثل معتمدی در یکی از بوستانهای شهر تهرانت و دیگر شهرهای ایران روی صحنه میرفت و صابون ممنوع الکاری را به تنش میمالید(به فرض محال) یا چند شب در سالنهای برگزاری کنسرت برای مخاطبان، کنسرت رایگان اجرا میکرد.
حالا اگر همه هم برابر و یکسان زیر سقف لاجوردی جمع نمیشدند لااقل چند ده هزار نفر از کسانی که به عمرشان کنسرت موسیقی او را از نزدیک ندیده و صدایش را نشنیده بودند، این فرصت برایشان فراهم میشد.
در این بین ظاهراً موافقان همایون، همچون خودش مخالفان را به آدمهایی حسود و متعصب و قمه کش تشبیه و رسانههای منتسب به آنها منتقدان ضبط موزیک ویدیو در ایران مال را طرفداران جریان چپ یا در نهایت اصولگرا معرفی کردند.
یکی از روزنامه نگاران نام آشنا هم در واکنش به انتقادها از این دو خواننده، نوشت:«امروزه مردرندانی یافت شدهاند که با دعوی عدالتخواهی کاری جز تخلیه عقدههای حقیرانه خود ندارند.
بیهنرانی که در هنرمندان به چشم کینه و عداوت مینگرند. این موجودات چپنما معمولاً به کسانی دشنام میدهند که حافظان وضع موجود نیز از آنها دلخوشی ندارند.
در پس و پناه قدرت پنهان میشوند و نعره هل من مبارز سر میدهند. به کسانی حمله ور میشوند که نه تنها هزینهای برایشان نمیآورد بلکه مفت و مجانی آنها را در مقام اپوزسیون مینشاند.
چپ چرک اگرچه خودش یک روز هم مشقت و سختی یک کارگر را تجربه نکرده اما مدام از حق و حقوق کارگران دم میزند.»
رضا کیانیان هم راهی را رفت که خیلیها انتظارش را میکشیدند. او هم دستبهقلم برد و بعد از اظهارنظر درباره اکران فیلم سینمایی خانه پدری (که البته در زمینه تخصصی او هست)، نوشت: «به دو خواننده بزرگ حمله میکنند که چرا در فلان جا عکس گرفتهای؟اینها همه یعنی دلواپسیهای بیهوده.»
در این فضا به احتمال اگر کسی بخواهد به همایون شجریان و علیرضا قربانی نقد کند و حضورشان در ایران مال را به چالش بکشد یا دلواپس است، یا اندیشههای چپ دارد یا عقدهای و حسود است.
مجموع اظهارنظرهای همایون شجریان، آن آقای روزنامه نگار، رضا کیانیان و البته نوشته روزنامه جوان این ایده را تقویت میکند اما شاید کسی هم خواست رفتار همایون شجریان و علیرضا قربانی را نقد کند و لااقل به گمان خودش نه حسود باشد، نه دلواپس، نه چپ و نه عقدهای.
با یکی از خوانندگان شناخته شده آواز ایرانی در دهههای گذشته حرف میزدم که میگفت همایون شجریان و علیرضا قربانی سلطان آواز هستند اگر نامشان را در کنار سلطان سکه و سلطان دکل و سلطان دلار و بقیه سلاطین قرار بدهیم. آن خواننده نام آشنا هم عقدهای و حسود و چپ و دلواپس است؟
شاید راه چاره در این فضا برخلاف رویه جاری در این چند روز و به تأیید باتجربهترها همه این چهار دهه، نقد رفتار مردم باشد نه رفتار دو خواننده.
کدام یک از مردم گمان میکنند همایون شجریان و علیرضا قربانی صدای ملت ایران هستند؟ همانها در اشتباهند.
امروز روزگار کسب سود حداکثری است و در طول همه این سالها کم نبودهاند خوانندگان، بازیگران، فوتبالیستها و در اصطلاح سلبریتی هایی که به عنوان صدای یک ملت معرفی شدهاند اما آیا واقعاً همه این آدمها در قد و قوارهای هستند که بخواهند یک ملت را هدایت کنند؟
بستن دهانها در هر جای این عالم راه و روشی دارد اما به احتمال، مرگ یک ملت از زمانی آغاز میشود که به دنبال دست و پا کردن قهرمان برای خودش باشد.
به قول برتولد برشت در نمایشنامهای درباره زندگی گالیله «بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد.» به نظر میرسد بسیاری از مردمان این سرزمین دوست دارند قهرمانانی برای خودشان بسازند که آنها را از حال و روزی که در آن گرفتار شدهاند نجات بدهند.
اغلب این مردم شاید نان را هم به سختی پیدا کنند، خرج تحصیل فرزندانشان امان آنها را بریده باشد و مشکلات و سختیها طاقتشان را طاق کرده.
به همین خاطر با مرغ سحر مرتضی خان نی داوود که در کنسرتهای محمدرضا شجریان اجرا میشد، اشک میریختند و دلشان آرام میگرفت. مرغ سحر اما فقط یک تصنیف است. چرا مردم دوست دارند فکر کنند خواننده تصنیف به زندگی همانطور نگاه میکند، که آنها دوست دارند نگاه کند؟