مصائب یک بانوی ساز
گفتوگو با مریم سورنامهر که بعد از سیوپنج سال در ایران دست به کار ساخت چنگ شد؛

موسیقی کوک-علی نامجو| امروز شاید اگر از کودکان و نوجوانان هر خانهای بپرسید که در آینده دوست دارند چهکاره شوند بهاحتمال خیلیهایشان پاسخهایی تکراری خواهند داد؛ از خلبان و دکتر و مهندس گرفته تا دو سه کاری که این روزها در اصطلاح خیلی روی بورس است؛ فوتبالیست، بازیگر و خواننده. اما مصائب یک بانوی ساز روایت دیگرگونی است از آرزوهایی متفاوت.
آخر از میان آن بچههای آرزومند شاید هیچکدامشان اصلاً با بعضی کارها آشنایی نداشته باشند که بخواهند نامشان را در سیاهه آرزوهای آینده بیاورند. مگر میشود آنچه هیچوقت جلوی چشم نبوده و هیچ تصویری از آن در ذهن نیست را آرزو کرد؟!
به یاد دارید آخرین باری که تلویزیون کشورمان تصویر یک ساز را نشان داد، کی بود؟ کسی یادش میآید؟ بااینوجود اما هستند کسانی که سالهاست دارند درزمینه سازسازی کار میکنند و عاشقانه چوب را میتراشند و به آن نقش مِهر میزنند تا خنیاگران این سرزمین به ساخته دست آنها زخمه بزنند و دل زخمدیده مردمان این آبوخاک را برای لحظاتی آرام کنند.
مریم سورنامهر یکی بانوان سازنده ساز در کشورمان است که حدود دو دهه در این زمینه سابقه فعالیت دارد. او را باید بانوی اولینها نامید چون خیلی از کارها را درزمینه هنرش؛ سازسازی برای اولین بار انجام داده است؛ از اولین دانشجوی رشته سازسازی در دانشگاههای ایران بودن گرفته تا اولین سازندهای که بعد از انقلاب در ایران دستبهکار ساخت ساز چنگ شد.
خیلی از کارهایی که او برای اولین بار انجام داده یا میخواهد انجام بدهد اما صدای سازی است که در آینده خواهیم شنید. با او به گفتوگو نشستیم تا برایمان از ویژگیهای یک بانوی ساز ساز بودن، بگوید.
برای خوانندگان این مطلب بگویید که ساخت ساز چه شرایطی دارد و کسی که میخواهد وارد عرصه سازسازی شود، به چه تخصصهایی احتیاج دارد؟
سازسازی یک هنری است متشکل از موسیقی و صنایعدستی. با این توضیح کسی که دست به کار ساخت ساز میشود، هم باید با موسیقی آشنایی داشته باشد و هم صنایعدستی را به خوبی بشناسد. البته منظورم از آشنایی با موسیقی فعالیت درزمینه نوازندگی یا آهنگسازی نیست اما کسی که میخواهد سازی را بسازد باید از موسیقی بهطورکلی آگاهی داشته باشد و صدا و نت را بشناسد.
شناخت چوب یکی از ویژگیهایی است که میتواند تفاوت میان یک سازنده ممتاز را با سایرین مشخص کند. متأسفانه هنر سازسازی برای سالهای طولانی در کشورمان مهجور ماند. بعد از انقلاب و پس از استاد ابراهیم قنبری مهر که باید ایشان را نابغه عرصه سازسازی نامید، این هنر به پستو رفت و تا سالها بهصورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد.
تا سالهای طولانی چندان سازی ساخته نمیشد و اگر هم ساخته میشد، در معرض دید عموم قرار نمیگرفت. امروز که بیش از چهار دهه از انقلاب گذشته، هنوز سازها را در صداوسیمای کشورمان، نمایش نمیدهند.
چه اتفاقی باعث شد مریم سورنامهر وارد عرصه سازسازی شود؟
من از کودکی در عرصههای مختلف هنری فعالیت کرده بودم. از وقتی سن و سال خیلی کمی داشتم، وارد فضای نقاشی شدم. مدتها درزمینه مینیاتور فعالیت کردم و بعد از ورود به دانشگاه هم با هنرهای مختلف در عرصه تجسمی آشنا شدم تا اینکه روزی به کارگاه میراث فرهنگی رفتم و آثار استاد قنبری مهر و استاد امیرعطایی را دیدم و شیفته هنر سازسازی شدم.
در آن روز با خودم گفتم که این رشته، مجموعه هنرها را در خود جای داده است. از نگاه من، اصلاً این هنر را باید از بقیه رشتههای هنری یک سر و گردن بالاتر دانست چون تأثیر معنوی خاصی روی انسان میگذارد. در آن دوران درترم چهار رشته صنایعدستی درس میخواندم. این ماجرا به سال ۱۳۷۸ برمیگردد.
در فاصله کوتاهی بعد از این ماجرا، به سراغ مدیریت گروه رشته صنایعدستی در دانشگاه سوره رفتم و پیشنهاد گنجاندن رشته سازسازی در پنل تحصیلی دانشجویان صنایعدستی را دادم.

بارها و بارها رفتم و آمدم و آنقدر اصرار کردم که سازسازی در رشته صنایعدستی گنجانده شود تا علاقهمندان به این هنر بتوانند در این زمینه تحصیل کنند. بالاخره اصرارهای من نتیجه داد و توانستم با سه نفر دیگر از علاقهمندان به این رشته همراه شوم و گروه کوچکی را تشکیل دهیم برای پیگیری گنجاندن این رشته در میان رشتههای زیرمجموعه رشته صنایعدستی.
از ما چهار نفر یک نفرمان دانشجوی پسر بود که یادم نمیآید این رشته را ادامه داده باشد اما بالاخره این رشته در دانشگاه سوره راه افتاد.
چند نفر از همکلاسیهای آن زمان شما وارد عرصه سازسازی شدند؟
از بچههایی که در آن دوره باهم اولین نسل دانشجویان رشته سازسازی را در دانشگاه تشکیل میدادیم شاید یکی دو نفرمان در نهایت سازساز شدیم اما این رشته از سال ۱۳۷۸ تا چند سال بعد در آن دانشگاه ادامه داشت و چند نسل از علاقهمندان به این رشته توانستند وارد دانشگاه بشوند و به شکل آکادمیک این رشته را بیاموزند و امروز دارند درزمینه سازسازی بهطور جدی فعالیت میکنند.
در طول سالهای تحصیل و بعدازآن سالهای فعالیت درزمینه ساخت ساز، روی کدامیک از سازها کار کردید؟
در طول این سالها، سهتار، عود، چنگ، قانون و کمانچه ساختم اما در آن دوران همیشه چشمم به دنبال هارپی بود که استاد قنبری مهر ساخته بود. همین علاقهمندی هم باعث شد بهعنوان موضوع کار عملی برای دریافت مدرک لیسانس ساز چنگ را انتخاب کنم. موضوع پایاننامه من در مقطع لیسانس سیر تحول و تکامل ساز چنگ در موسیقی و صنایعدستی بود.
این پایاننامه مربوط به بخش پژوهشی و مکتوب کار میشد و ساخت یک ساز چنگ هم بخش عملی این مسیر را تشکیل میداد. وقتی این ساز را ساختم به گوش استاد قنبری مهر رسیده بود و این استاد ارزنده گفته بود این دختر را بیاورد تا ببینمش. ایشان گفته بود میخواهم ببینم او چطور توانسته این ریسک را انجام بدهد و ساز چنگ بسازد. این موضوع به حوالی سال ۱۳۸۰ برمیگردد.
ساخت ساز چنگ در آن دوران چه اهمیتی داشت؟
ساخت آن ساز را میشد بهنوعی احیای ساخت چنگ در ایران بعد از سیوپنج سال دانست. البته شاید پیش از من کسان دیگری هم این ساز را ساخته بودند اما ساختن سازی به سبک جهانی که استاد ابراهیم قنبری مهر بهعنوان یک ایرانی آن را در کشورمان انجام داد، بعد از سیوپنج سال داشت با این وسعت دوباره تکرار میشد.
لااقل پیش از ساخت ساز از سوی من مستنداتی وجود نداشت که کسی بعد از انقلاب چنین کاری را انجام داده باشد. همان سال در جشنواره موسیقی فجر شرکت کردم و در بخش ساز هارپ لوح تقدیر گرفتم. این فضاها، جزء بخشهایی بود که پیشازاین خانمها کمتر به سراغش میرفتند. شاید این ویژگی را خودم بتوانم جزء ویژگیهایی بدانم که در مریم سورنامهر بهعنوان زنی که دارد درزمینه سازسازی فعالیت میکند، وجود دارد.
بعدازآن از محضر استاد امیرعطایی بهره میبردم. در آن دوران بیشتر به شکل تحقیقی به مقوله سازسازی نگاه میکردم.

امروز به مقوله سازسازی چطور نگاه میکنید؟
الآن هم این نگاه تحقیقی را در کار دارم اما مدتی است که تمرکز خودم را روی ساخت ساز کمانچه گذاشتهام و خوشبختانه در این مدت سازهایی که ساختهام از سوی کمانچهنوازان به نام کشورمان تأیید شده و برخی از آنها سازهای مرا سفارش دادهاند. این را هم بگویم که مدتی است دارم روی ساز هارپ کار میکنم.
در این زمینه از استاد قنبری مهر هم اجازه گرفتم تا بتوانم برای ساخت هارپ از طرح ایشان استفاده کنم. هارپی که الآن دارم روی آن کار میکنم، پدال دارد درحالیکه ساز قبلی پدال نداشت. نام آن ساز درواقع ساز چنگ است. کسانی که با ساختمان ساز هارپ آشنایی دارند میدانند که این ساز در مقایسه با چنگ تعداد سیمهایش بیشتر است و در کنار این تفاوت هفت پدال هم دارد. امیدوارم ساخت این ساز هم به نتایج خوبی برسد.
در مدتی که ساخت کمانچه را به شکل حرفهای آغاز کردهاید، با چه هدفی کار را ادامه میدهید؟
از وقتی ساخت کمانچه را آغاز کردم، بهطور ماهیانه تقریباً دو ساز ساختهام. تلاشم این بوده که در این مدت بتوانم به خوبی این ساز را بشناسم. شاید این تعبیر کلیشهای به نظر برسد اما هر سازی که آدم میسازد، حکم بچهاش را دارد. با این توضیح ساخت ساز کمانچه را مدتی است که باهدف فروش دنبال میکنم به این خاطر که با رفتن هرکدام از سازها انگیزه و اراده و ذوق برای ساخت بعدی در وجودم ایجاد میشود.
ناگفته نماند که بعد از فعالیت حدود دو دهه در این زمینه، دیگر وقت آن رسیده بود که از هنر و فنی که در طول این سالها باذوق و اشتیاق فراگرفته بودم بتوانم کسب درآمد داشته باشم. راستش سازهایم را آنقدر با عشق و علاقه میسازم که گاهی دل کندن از آنها واقعاً کار سختی است اما گمان میکنم وقتی آدم به کاری که میکند، دل بدهد تأثیرش هم مشخص خواهد بود.

با این توضیح خوشبختانه کسانی که سازهایم را خریدهاند از نواختن با آن سازها احساس خوبی دارند و عشق و علاقه من به این سازها را موقع نواختنشان حس میکنند.
از نگاه شما، یک سازنده برای ساخت یک ساز ممتاز به چه ویژگیهایی نیاز دارد؟
کسی که در این زمینه سالها کار کرده باشد، چوب را بشناسد، تکنیک ساخت ساز ملکه ذهنش شده باشد و با عشق و علاقه کار کند اصلاً نمیتواند ساز بدی بسازد. باوجود این شرایط حتماً سازهای خوبی ساخته خواهد شد. این حرف را من به استاد کیهان کلهر هم گفتم. ایشان هم سخن مرا تأیید کرد و گفت سازی که سازندهاش با عشق و علاقه آن را میسازد، بهمراتب از دیگر سازها صدای بهتری خواهد داشت.
داشتن استادی که به او لقب بهترین سازنده کمانچه و سه تار را دادهاند، شما را برای رفتن سراغ ساخت این ساز نگران نمیکرد؟
استاد امیرعطایی برای من در جایگاه پدر یا برادر بزرگتر بوده و همیشه از من حمایت کرده است. این نگاه به ساخت ساز را هم وامدار این استاد بزرگوار هستم چون همواره در طول این سالها دیدهام که با چه عشق و علاقهای ساز میسازد. من خوشحالم که شاگرد ایشان بودهام و البته تا همیشه باقی خواهم ماند.
این باعث افتخار من است که توانستم شاگردی استاد امیرعطایی را بکنم. ایشان در طول سالهای طولانی همه علم و تجربه خودش را به شاگردانش آموزش داده است. البته این به آن معنا نیست که همه شاگردان استاد امیر عطایی هم مثل استادشان در ساخت ساز چربدست و توانمند میشوند.
موفقیت در این عرصه هم مثل بقیه عرصههای هنری به ذوق و قریحه شخص برمیگردد. هرکسی بهاندازه ظرف خودش میتواند از اقیانوس استادش آب بردارد. اتفاقاً داشتن استادی مثل آقای امیرعطایی انگیزهای در وجود من ایجاد کرد تا بتوانم مثل ایشان که در رسته کاری خودش بهترین است، من هم به بهترین خودم برسم.
آیا در نمایشگاه سازسازی خانه موسیقی هم شرکت میکنید؟
بله. من برای نمایشگاهی که قرار است از سوی خانه موسیقی بگزار شود، غرفه گرفتهام. این نکته را هم باید بگویم که یکی از ویژگیهای سازهایی که میسازم، ظاهر متفاوت و منحصربهفردشان در قیاس با کمانچههای دیگر است. مثلاً من از ترکیب رنگی مخالف در ساخت کمانچه استفاده میکنم و مثلاً از چوب رنگ سفید با تزئینات سیاهرنگ بهره میگیرم.
اصلاً اینطور کار کردن جزء علایق شخصی من است. دوست دارم سازهایی که میسازم به تابلوی نقاشی خداوند شباهت داشته باشد.
تاکنون چه کسانی ساز کمانچه ساخت شما را تأیید کردهاند؟
استاد اردشیر کامکار ساز ساخت مرا دارد و آن را تأیید کرده است. آقای رضا پرویززاده ساز ساخت مرا تأیید کرده است. استاد علیاکبر شکارچی جزء کسانی است که کمانچه ساخت دست مرا را تأیید کرده است. استاد کیهان کلهر هم سازم را تأیید کرده است.
البته تعدادی از استادان به نام عرصه کمانچه نوازی در کشورمان سازم را تأیید کردهاند و بَناست برخی از آنها این ساز را روی صحنه و برای اجراهای بینالمللی در دست بگیرند اما اجازه بدهید پیش از اینکه این اتفاق بیفتد از آنها نام نبرم چون هم ممکن است خودشان فعلاً مایل نباشند و هم وقتی این اتفاق افتاد بیانش جذابیت بیشتر برای من و البته علاقهمندان به عرصه موسیقی خواهد داشت.
یکی از سازهایی که شما ساختهاید، عودی است که گاو دو سر تخت جمشید را روی آن حک کردهاید. علت استفاده از این نماد چه بود؟
راستش را بخواهید با توجه به اینکه عود در اصل یک ساز ایرانی است من همیشه برایم سؤال بود که چرا نمادی که این نکته را نشان بدهد، روی این ساز وجود ندارد. به همین خاطر هم شاید با یک ساختارشکنی و استفاده از این نماد تلاش کردم رد پا و امضایی ایرانی را روی آن حک کنم.
آیا فقط کمانچه ویژه موسیقی دستگاهی میسازید؟
نه. من کمانچه پشتباز هم میسازم. البته در تلاشم که با مطالعه روی انواع این ساز در میان اقوام ایران همه کمانچههای موجود در میان اقوام ایرانی را بسازم و شاید روزی نمایشگاهی از این سازها را برگزار کنم و سازهای مختلف کمانچه در میان اقوام ایران را در معرض دید عموم قرار بدهم. شاید این کار به موردتوجه قرار گرفتن گونههای مختلف موسیقی در جایجای کشورمان هم کمک کند و بهنوعی حمایتی باشد از استادان موسیقی اقوام و نواحی ایران.

آیا برای ایجاد تغییرات درروی سازهای ایرانی و احتمالاً برطرف کردن نقایصی که این سازها در بخش حفظ کوک در مناطق مختلف جغرافیایی و البته شرایط آب و هوایی مختلف دارند، فکری کردهاید؟
اول از همه باید این توضیح را بدهم که برخی از هنرمندان فعال درزمینه موسیقی در کشورمان در طول سالهای گذشته سعی کردن سازهایی را بسازند و نامهای ایرانی هم برای آن انتخاب کنند که لااقل در طول این چند سال چندان وجه کاربردی پیدا نکرد و در هیچ اجرایی نمیشود رد پایی از این سازها را سراغ گرفت.
ساخت ساز نیاز به آشنایی کامل با صنایعدستی و البته شناخت چوب دارد بنابراین شاید کارهایی که برخی بدون تخصص در این زمینه انجام دادهاند، بیفایده بوده است. از سوی دیگر اصلاحات و تغییراتی که روی سازهای موسیقی ایرانی در طول سالهای گذشته البته از سوی متخصصین انجام شده ، بعد از سالها آزمونوخطا و در اصطلاح آزمایش اتفاق افتاده است.
راستش را بخواهید من متدی که استاد امیرعطایی برای ساخت ساز کمانچه ارائه کرده، کاملترین متد ساخت این ساز میدانم. بنابراین دلیلی وجود ندارد که بخواهم در این شیوه دست ببرم و تغییری در آن ایجاد کنم. همانطور که گفتم ایجاد تغییر در شیوه سازسازی اولاً به وجودی ضعف کمبود در هر یک از سازها احتیاج دارد و در وهله بعدی نیازمند تجربه زیاد و آزمونوخطای طولانیمدت است.
این نکته را هم باید بگویم که حساسیت موجود در ساز کمانچه، خیلی خاص است. همه سازهای برای خودشان ریزهکاریهایی دارند اما کوچکترین تغییری در ساز کمانچه در صدادهی آن تغییر ایجاد میکند.
به نظر شما، اوضاعواحوال سازسازی در کشورمان در مقایسه با گذشته چه تغییری کرده است؟
در گذشته اوضاع واقعاً غیرقابلتحمل بود چون نه تنها هیچ حمایتی از سوی هیچ ارگانی برای سازندگان ساز وجود نداشت بلکه نگاه عمومی هم بهخصوص برای زنی که میخواست در این زمینه فعالیت کند، بسیار بد بود. در آن دوران اگر من میگفتند حرفهام سازسازی است با تعجب و حتی گاهی استهزاء عمومی مواجه میشدم اما امروز این نگاه دیگر وجود ندارد.
امروز اگر جایی بگویم من سازنده سازم لااقل مورد تمسخر قرار نمیگیرم و بسیاری از مردم حتی مرا تشویق هم میکنند. اما شرایط از سوی نهادهای فرهنگی برای سازندگان ساز همچنان مانند گذشته است و هیچ ارگانی وجود ندارد که بخواهد از این هنر حمایت کند.
اگر بخواهیم مقایسهای بین وضع سازندگان ساز در داخل کشور و خارج از ایران انجام دهیم، از تفاوت در داخل و خارج از ایران در این زمینه در چه حدی است؟
این حرفه، حرفه سختی است و به همین خاطر کمتر کسی به سراغش میآید. از سوی دیگر اگر بنا باشد درآمدش را هم در نظر بگیریم، بهجز کسانی که عاشقاند واقعاً نمیتوانند در این کار دوام بیاورند. همانطور که گفتم ما هنوز در تلویزیون کشورمان نمیتوانیم ساز را ببینم. در خارج از کشور اما اوضاع واقعاً متفاوت است.

البته من از سیستم مدیریت هنری کشورهای دیگر اطلاع دقیقی ندارم اما وقتی با دوستانم که در این زمینه فعالاند و امروز در خارج از کشور مشغول بهکار هستند، گفتوگو میکنم، متوجه تفاوت وضع سازندگان ساز در ایران و خارج از کشور میشوم. در کشورهای خارجی به سازندگان ساز اهمیت زیادی میدهند و سازی که کار دست است در قیاس با سازهای کارخانهای تفاوت قیمت بسیار بالایی دارند.
حتی تعمیر سازها هم دستمزد بسیار زیادی دارد که اگر بنا باشد با پول ایران آن را بسنجیم به مبالغی برمیخوردیم که برای هیچکس در کشور ما قابلباور نیست. امروز استاد امیر عطایی سازهایی را میسازد که با عشق روی آنها کار کرده و بهترین صدادهی را هم دارند اما قیمتش بسیار اندک است. یکی از دوستان من که به خارج از کشور رفته و آنجا مشغول کار است، میگفت برای تعمیر جزئی یک ساز مبلغی بیش از مبلغ کل سازی که ما در ایران میسازیم، پرداخت میکنند.
ما در کشورمان هنرمندان خلاق و برجستهای را درزمینه ساخت ساز داریم اما متأسفانه هیچ حمایتی از آنها نمیشود و اغلب در شرایط سختی به کارشان ادامه میدهند. کاش روزی برسد که حمایت از موسیقی ایرانی و بهتبع آن سازهای موسیقی ایرانی در عمل اتفاق بیفتد. امروز هجوم موسیقی پاپ در کشور روزبهروز در حال افزایش است و خیلیها نگراناند که با این اوضاعواحوال در آینده آیا اصلاً چیزی از فرهنگ موسیقایی کشور ما باقی خواهد ماند یا نه؟
آرزوی مریم سورنامهر در زمینه ساخت ساز چیست؟
این کار، کار سنگینی است بسیاری گمان میکنند سازسازی یک کار مردانه است. البته من موافقم که ممکن است قدرت بندی یک مرد را نداشته باشم اما در بسیاری از موارد آقایان هم ظرافت و جزئینگری خانمها را در ساخت ساز ندارند که درنتیجه نهایی اثرگذاری زیادی دارد.
ما زنان فعال و البته خلاقی را درزمینه ساخت ساز در کشورمان داریم اما متأسفانه تا امروز به هیچیک از خانمها مدرک درجهیک هنری سازسازی داده نشده است. کاش این اتفاق برای زنان فعال در عرصه ساخت ساز بیفتد و روزی برسد که خانمهای فعال در این زمینه هم بتوانند به آنچه استحقاقش را دارند، برسند.