گذشته بزرگترین حسرت «بابک بیات»
ستار اورکی از دلنگرانیهای آهنگساز نامدار پاپ در روزهای پایانی عمر میگوید:

موسیقی کوک_پریسا قاسمزاده| از بابک بیات، گفتوگوی تصویری زیادی در دست نیست. بیشتر دوستدارانش، او را در روزهای پایانی عمر، با موهای سپید بلند به خاطر میآورند، در حالی که حتی حرف زدن، نفسش را به شماره انداخته و نجیبانه از هم ترانههای دیروزش حرف میزند؛ آنهایی که سالهاست در آن سوی آبها زندگی میکنند.
حالا ۱۴ سال از روزی میگذرد که آهنگساز صاحب سبک و نامدار موسیقی پاپ چهره در خاک کشیده و برخلاف بسیاری از همکارانش زیر همین خاک نیز دفن شده است.
او با وجود اصرار دوستان ترانهسرا، آهنگساز و خوانندهاش اسیر وسوسه ادامه فعالیت در خارج از کشور نشد و علیرغم سختیها در ایران ماند؛ همان بابک بیاتی که در آخرین روزهای عمرش نگران ملودیهایی بود که در ذهنش مانده و کبد نارسایش توان به نت کشیدنشان را از او گرفته و از سوی دیگر قلبش برای خانوادهای میتپید که نمیدانست بعد از او چه اتفاقاتی را تجربه میکنند
ستار اورکی، همانی بود که بابک بیات دل نگرانیهایش را با او در میان گذاشت و سفارش کرد حواسش به خانواده بیات باشد. این آهنگساز که برای دو فیلم برنده جایزه اسکار اصغر فرهادی، آهنگسازی کرده و تجربه همکاری با خوانندگانی چون سالار عقیلی، محمد معتمدی، محمد اصفهانی و حمیدرضا حامی را دارد در آستانه سالمرگ بابک بیات، نقبی به خاطرات مشترکشان زد که برگی از آنها را در ادامه میخوانید:
*شما وقت زیادی را با بابک بیات گذراندید. در خلوت دو نفره خود چه خاطراتی از ایشان در ذهن شما مانده است؟ آیا پیش آمد که از گذشته یاد کنند یا حسرتی در دلشان مانده باشد؟ چه از مهاجرت همصنفانشان و چه از ماندن خودشان در ایران…
یکی از ویژگیهای خوب آقای بیات این بود که همیشه خوشحال بود از این که در ایران مانده، کار کرده و موسیقی را در میان مردمی ساخته و به گوششان رسانده که با آنها زندگی کرده، حسشان کرده و درکشان کرده و همه این احساسات تبدیل به اصوات موسیقی شدهاند.
همیشه با افتخار میگفت: «من بچه پایینشهر تهران هستم.» بیشترین حس را هم از آن نقاط و جغرافیای تهران میگرفت. هیچگاه از این موضوع ناراحت نبود و نمیگفت: «ای کاش از ایران میرفتم.» اتفاقا از رفتن دیگران ناراحت بود؛ چه کسانی که به اجبار و چه کسانی که به دلخواه رفتند. تنها حسرتی که آقای بیات میخوردند، این بود که میگفت «ای کاش گذشتههای قبل از انقلاب برایم تکرار میشد و آن حالت تیمی که داشتیم را دوباره به همان شکل تکرار میکردیم.» مخصوصا بین بابک بیات، داریوش اقبالی و ایرج جنتی عطایی رابطه عمیقی برقرار بود و بیشتر از این دو عزیز یاد میکرد که همیشه همراهش بودند.
اصلا این حس را نداشت که آقای جنتی عطایی یا داریوش، خارج از مرز ایران هستند. همیشه حرفشان بود و حسشان میکرد چون همیشه همراهش بودند. تنها حسرتی که میخورد همین بود.
*حسرت دیگری نداشت؟
حسرت دیگری که تا آخرین لحظات زندگی همراهش بود از دست دادن پسرش، مانی بود و میگفت: «مانی، بخش بزرگی از وجودم را با خودش برد.» همیشه آهی میکشید که این آه را در کمتر کسی دیدهام. این آه مخصوص به خودش و مانی بود.
*فرض کنید بابک بیات را از موسیقی ایران حذف و تصور کنیم چنین فردی نه زاده شده و نه از دنیا رفته است. میراث او چه بوده و اگر نمیبود، به نظر شما در موسیقی پاپ ایران، چه چیزهایی را نداشتیم؟
ما تردیدی نداریم که آقای بیات جزو چند نفر اصلی و سردمدار موسیقی پاپ و نوین آن سالهای ایران بوده و به هر حال جریاناتی را رقم زده که شاید هر کسی نمیتوانست این اتفاق را به وجود بیاورد.
البته هر کسی به جای خودش، کاراکتر خاص خود را دارد. عزیزان و بزرگان هنرمند، هر کدام کار خودشان را انجام دادهاند ولی آقای بیات کارهای ویژهای انجام داده که لازم نیست خیلی در این رابطه توضیح دهیم، چرا که از نظر شنیداری متوجه میشویم.
وقتی آثارش را میشنویم، درمییابیم کارهای آقای بیات با بقیه خیلی فرق داشته است، همان طوری که آثار اسفندیار منفردزاده با دیگران متفاوت بود و همان طور که کارهای واروژان فرق داشت و … اگر بخواهم اسم ببرم، نام های زیادی به زبان خواهم آورد. بابک بیات، تلألویی را در موسیقی پاپ آن روزها رقم زد و البته راه خودش را رفت.
*ممکن است تحلیل آهنگسازی یا عناصر فنی از نگاه شما راجع به یک کار مثبت نباشد، ولی آن کار اتفاقا خیلی شنیده شود…
نمونههای اخیر زیادی هم داریم. البته این موارد احتمالا شانس ماندگاری ندارند، ولی به هر حال موارد بسیاری را دیدهایم و در سال های اخیر پیشرفتهای آسانسوری برخی از خوانندگان یا آهنگسازان را شاهد بودهایم.
*در همین راستا اگر بخواهید فاکتورهایی را از منظر فنی خودتان و نه به لحاظ حسی و شنیداری مردم بررسی کنید، چه چیزی سبک کاری و شیوه بابک بیات را متمایز کرده است؟ چون به هر حال برخی از کارها فارغ از فاکتورهای فنی در حافظه شنیداری مردم مانده است. از نظر شما چه عناصری سبب این تمایز شده است؟
او امضای خاص خود را داشته و جریاناتی را به وجود آورده که هر کسی نمیتوانسته رقم بزند. به طور مثال وقتی ما به یک آهنگ گوش میدهیم، متوجه میشویم این آهنگ متعلق به بابک بیات است.
بابک بیات موسیقی پاپ را به سمتی برده که خیلی از ما خواسته یا ناخواسته در حال حاضر از این مکتب پیروی میکنیم، در حالی که ما آهنگسازان خاص زیادی را داشتیم که کسی از آنها پیروی نمی کند. نمی خواهم اسم ببرم اما شاید ملودیهایشان را خوانندههای خیلی بزرگی هم خوانده باشند.
جدا از این که بابک بیات، نقطه عطفی را در موسیقی پاپ رقم زد، نباید فراموش کنیم که او یکی از بهترین عناصر موسیقی فیلم ما بوده و جزو چند نفر اصلی تاریخ موسیقی فیلم ایران محسوب میشود.
ایشان تأثیری را داشتند که الان نسل به نسل خواسته یا ناخواسته کارهای آقای بیات را دنبال میکنند، حتی بخشی از آهنگسازان ما دوست دارند این شکلی کار کنند. هر چند که هر کسی واقعا نمیتواند چنین کاری را انجام دهد چون باید کپی کنند و تقریبا میتوان گفت میسر نیست یا حداقل دشوار است.
* نکته یا خاطره ای از بابک بیات دارید که تا به حال مطرح نشده ولی از خلوت تنهاییها یا گفتوگوهایی که با او داشتهاید به جا مانده است؟
خاطرات بسیار زیاد است و من نمیدانم به کدام یک اشاره کنم.
* خاطرهای که اول از همه به ذهن میآید…
آقای بیات رفیق خیلی خوبی بود که به نظر من نکته خیلی مهمی است. زمانی که من با آقای بیات آشنا شدم، بخش کاراکتر و شخصیت هنری ایشان و کاریزمایی که در هنر داشت، برایم مهم بود اما بعدها که خیلی با او صمیمی شدم، شخصیت خودش بر شخصیت هنری اش غالب شد.
بابک بیات شخصیت خاصی داشت. نمیخواهم بگویم خیلی متعالی یا عجیب و غریب بود اما آدم خیلی خوبی بود و شخصیتش را در هر کسی ندیدم.
رفیق بسیار خوبی بود و با آدم همذاتپنداری میکرد. در لحظاتی که خوشحال بودی، تنها بودی و برای خودت ذوق میکردی ولی در لحظاتی که غمگین بودی و مشکلاتی داشتی، اگر بیات کنارت بود اصلا چیزی حس نمیکردی.
داستانی را برای شما در عمق رفاقت رقم میزد که واقعا از مشکلات فارغ میشدی. مهمترین بخش وجودش این بود که خیلی آدم همراه و رفیقی بود.
*آخرین تصویری که از او در ذهن دارید چیست؟
آقای بیات در روزهای آخر عمرش به شدت نگران آثاری بود که درون مغزش مانده و فرصت نشده آنها را به صورت نت دربیاورد و در اختیار دوستان قرار دهد.
بخش دیگری که او را خیلی نگران میکرد، این بود که بعد از او ممکن است چه اتفاقاتی برای خانوادهاش رخ دهد. همیشه به من سفارش میکرد که هم حواست به آثار هنری من و هم به خانوادهام باشد.
*این کار را انجام دادید؟
بله، سعی خودم را کردم.